توبه گرگ مرگ است
امیر جوادی فر است.
بگذار یکبار دیگر روایت چند روز آخر زندگی اش را برایتان بازگو کنیم
امیر جوادی فر روزهای خیلی سختی را در کهریزک سپری کرد ، وقتی وارد ” بازداشتگاه کهریزک “ شد گردن اش ، فک اش و دنده هایش خرد شده بود و بینایی یکی از چشم هایش را بر اثر ضرب شتم مامورین ، از دست داده بود و همه اش بی تابی می کرد ، مادرش را صدا می کرد و از مادرش کمک می خواست ( مادر امیر آن زمان در قید حیات نبود ) . روز آخر بود وقتی سوار اتوبوس شدیم ، امیر صندلی جلوی من بود. هرچه اصرار و التماس میکردیم که این حالش بد است و حداقل دستبندش را باز کنید و یا کمی آب به او بدهید ، با فحش و ناسزا از سوی ماموران روبرو میشدیم. امیر خیلی به خود میپیچید و سرش را تکان میداد. من خیلی ناراحت بودم و همه اش دعا میکردم هرچه زودتر به اوین برسیم تا به حال و اوضاع امیر رسیدگی کنند ، اما دیدم امیر با چند تکان دیگر حرکت نمیکند. وقتش بود که امیر در اوج مظلومیت از این دنیا برود و به سوی مادرش بشتابد…
آن قدر داد و فریاد کردیم تا راننده نگه داشت٬ امیر را از اتوبوس خارج کردیم و در کف خیابان کنار اتوبوس دراز کردیم. یکی از بچهها که به امور امداد و نجات هلال احمر آشنایی داشت آمد و شروع کرد به امیر تنفس دهان به دهان دادن. همین که تنفس داد و بعد به سینه امیر فشاری وارد کرد ، از دهان امیر مقداری خون بیرون آمد و ما فهمیدیم که امیر دیگر در بین ما نیست و بسیارغریبانه با لبانی تشنه در حالی که در دستانش دستبد بود ، جان داد.
آقای مرتضوی توبه تو فقط و فقط مرگ است.
شجره خبیثه ملعونه تو و امثال تو هستی.
#ایران #امیر جوادی_فر#سعیدمرتضوی #شکنجه #زندان #کهریزک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر